نظریه توسعه از دیدگاه والت ویتمن روستو
نظریه توسعه از دیدگاه روستو
شرح حال :
والت ویتمن روستو را میتوان پرآوازهترین و جنجالبرانگیزترین صاحبنظر در بین صاحبنظران توسعه اقتصادی خواند. آراء توسعهای این صاحبنظر بیش از همة آراء توسعهای دیگر مورد بحث و جدلهای موافق و مخالف قرار گرفته است که این, صرفنظر از واکنش نسبت به نقش سیاسی روستو و مشاغل دولتی او, میتواند بازگوی اهمیت و قابلیت تأثیرگذاری آراء او باشد.
والت ویتمن روستو ( Walt Whitman Rostow ) به سال 1916 در شهر نیویورک متولد شد . به سن پانزده سالگی بورس تحصیلی دانشگاه ییل آمریکا را از آن خود ساخت ، در سال 1936 لیسانس و در 1939 درجه دکترا را از آن دانشگاه دریافت کرد . در سال 1938 یعنی هنگامی که بورسیه دانشگاه آکسفورد بود ، به دریافت درجه فوق لیسانس از آن دانشگاه موفق شد ( هدایتی و یاسری ، 1368: 317 ) .
مشاغل آموزشی او در سال 1940 در رشته های اقتصاد و تاریخ در دانشگاه کلمبیای آمریکا آغاز شد . در سال 1946 به عنوان استاد تاریخ آمریکا در دانشگاه آکسفورد به انگلستان رفت . در سال 1949 استاد تاریخ آمریکا در دانشگاه کمبریج انگلستان شد و از سال 1950 تا 1961 استاد تاریخ اقتصادی در انستیتوی تکنولوژی ماساچوست ( ام . آی . تی . ) بود که در انیستیتوی مذکور عضویت مرکز مطالعات بین المللی را هم عهده دار بود . سال 1958 را هم در دانشگاه کمبریج با ارائه سخنرانیها و مقالاتی درباره توسعه اقتصادی سپری نمود . مجموعه سخنرانیهای او درباره « فرآیند صنعتی شدن » به چاپ کتاب مهم « مراحل رشد اقتصادی » در سال 1960 انجامید . او در سال 1969 استادی اقتصاد و تاریخ را در دانشگاه تگزاس در شهر آستین آمریکا پذیرفت .
مشاغل مهمی که وی عهده دار بوده است عبارتند از : معاون دبیر اجرایی جامعه اقتصادی اروپا ( 1947-1948 ) ، قائم مقام ویژه معاون رئیس جمهور آمریکا در امور امنیت ملی ، مشاور و رئیس شورای برنامه ریزی و خط مشی وزارت خارجه آمریکا ، عضو آمریکایی کمیته آمریکای لاتین اتحاد برای پیشرفت و دستیار ویژه ریاست جمهوری آمریکا در اور امنیت ملی در کاخ سفید ( از 1961 تا 1969 ) . روستو مدال او.بی.ئی انگلستان و مدال لژیون مریت آمریکا را در سال 1945 ، و مدال پرزیدنشنال مدال آو فریدم » آمریکا را در سال 1969 دریافت داشت . مهمترین دستاورد او مربوط به نظریه پویایی و نامجتمع بودن تولید و قیمت است که طی آن ، تغییرات جمعیت و تکنولوژی و قیمتهای نسبی کالاهای اساسی ، به عنوان عوامل درونزا قلمداد شده اند و در چارچوب توسعه اقتصادی از طریق مراحل مختلف رشد و همچنین در قالب تاریخ اقتصادی جهان مورد مطالعه قرار گرفته اند ( همان منبع : 318 ) .
خاستگاه اجتماعی :
روستو در آمريکا ، يعني در جامعه سرمايه داري که فرد گرايي و رقابت در آن اهميت دارد ،زيسته است . پس از جنگ جهانی دوم، گسترش دومین انقلاب صنعتی که در دهه 1920 در امریکا به ظهور رسیده بود سبب شد تا از یک سو اغلب کشورهای غربی به سطحی از رفاه و وفور دست یابند که تا این زمان بیسابقه بود و از سوی دیگر فردگرایی و آزادیهای فردی که در واکنش به رژیمهای فاشیست دهه 1930 با زمینه مناسبی رو به رو شده بود به صورت آرمانی تخطیناپذیر، مدتها یکتاز میدان باشد.این تحولات کشورهای غربی را در آستانه ورود به یک مرحله جدید قرار میداد.
بعد از جنگ جهانی دوم که اروپا زیرساختها و شالوده صنعتی خود را از دست داد ، ساختار اجتماعی دست نخورده باقی مانده بود . اروپا ، از نظر منابع انسانی جامعه ای غنی، یعنی دارای نیروی کار ماهر و مدیریتی باکفایت بود . این منطقه دارای چهارچوب قوانین مدنی و کیفری بود که در اداره نمودن بسیاری از مشکلات ناشی از سرمایه داری کارآزموده گردیده بود . سطح منابع انسانی کشورهای در حال توسعه قابل مقایسه با اروپا نبوده و در نتیجه ، کمک های اقتصادی و سرمایه گذاری خارجی برای صنعتی کردن این کشورها کافی نبود . الگوی مراحل رشد خطی فقط بر نشانه های اقتصاد بیمار یک جامعه متمرکز گردید و هیچگاه دردسر شناسایی نمودن عواملی که منجر به ایجاد جامعه ای که پس انداز بسیار کم و سرمایه گذاری حتی کمتر را دارد به خود نداد.
بسیاری از توسعهگرایان خطی که قائل به یک خط توسعه تاریخی واحد و جهانشمول و معتبر برای همه جوامع بودند، نظیر روستو ، پای، ارگانسکی، وربا...مراحلی از توسعه سیاسی و اقتصادی را برمیشمردند که گویا آخرین مرحله آن با شرایط کنونی کشورهای پیشرفته صنعتی همخوانی دارد .
منابع فکری :
والت روستو طی یک رشته سخنرانی که از سال 1958 در دانشگاه کمبریج ایراد کرد و در سال 1960 تحت عنوان«مراحل رشد اقتصادی» منتشر شد، این مراحل را به پنج مرحله تقسیم کرد که مرحله پنجم آن عصر وفور یا مصرف تودهای نام داشت که عالیترین مرحله رشد اقتصادی به شمار میرود.دانیل بل نیز با همین اوصاف عنوان«جوامع پسا صنعتی»را برای تشریح یک جامعه صنعتی پیشرفته برگزید که در آن قبل از هر چیز توسعه بخش خدمات و سلطه طبقه متخصص و فنگرا و همچنین دانش نظری به عنوان منبع نوآوری و زمینهساز نظم سیاسی به چشم میخورد.از ویژگیهای دیگر این چنین جامعهای، امکان توسعه فنی مستقل و خلاقیت در زمینه فنآوری است. کسان دیگری چون زبیگنیو برژنسکی نیز اصطلاح تکنوترونیک را برای تشریح این مرحله از رشد به کار بردهاند.در این شرایط احزابی که در شرایط مبارزه طبقاتی و رونق محدود اقتصادی و همچنین بر بستر صورتبندیهای سنتی گذشته شکل گرفته بودند و مطابق با زمانه خود اهداف خاصی را دنبال میکردند نمیتوانستند هیأت و ساختار خود را حفظ کنند ( نقیب زاده ، 1378 : 135 ) .
نگاه تکاملی روستو ، مستنداتی در گذشته دارد .اگوست کنت در مطالعات خود معتقد بود که جامعه غرب از ابتدا در وضعیت مدرن قرار نداشته است؛ بلکه روندى تدریجى طى شده و سرانجام، ساخت اجتماعى، متناسب با آن تغییر یافته است. وى تاریخ نوسازى غرب را بر اساس سه مقطع تاریخى؛ یعنى، تفکر اسطورهاى، تفکر متافیزیکى که نمادهایى از رویکرد فلسفى و ایدئولوژیکى بود و سرانجام، پوزیتیویسم که داراى علم ابزارى و نگاه مادى است .
تونیس، گذار از وضعیت گزلشافت به گمینشافت را تحقق نوسازى مىداند. وضعیت گزلشافت داراى نمادهایى از اجتماعگرایى است که همبستگى مبتنى بر پیوندهاى عاطفى ناشى از تعلق به یک اجتماع بزرگ بود. وى مرحله گمینشافت را براى شرایطى در نظر گرفت که بر اساس آن، جامعهگرایى جایگزین اجتماع گرایى مىشود. افراد، کنشهاى عاطفى خود را از دست مىدهند و بر مبناى نمادهایى از سودگرایى و لذتگرایى عمل مىکنند ..
دورکیم، انسجام در جامعه سنتى را داراى ماهیت مکانیکى مىداند؛ در حالى که در جامعه مدرن، ضرورتهاى انسجام حفظ مىشود؛ به دلیل اینکه جامعه از نقشهاى متنوع، کارکردهاى پیچیده و مطلوبیتهاى بالایى برخوردار است. انسجام ارگانیک، مربوط به شرایطى است که هر فرد و گروه اجتماعى بر اساس مطلوبیتها و سودمندىهاى غایت انکارانه به رفتار عقلانى مبادرت ورزد ( برداشت ازمجموعه مباحث ثلاثی ، 1383 ) .
روستو نیز توسعه را فرایندى چند مرحلهاى مىداند که از مراحلى چون سنتى، انتقالى، خیز و بلوغ مىگذرد و در نتیجه، به مرحله مصرف انبوه مىرسد که عالىترین مرحله رشد اقتصادى است .
اگرچه بسیاری دیگر از اقتصاددانان کوشیده اند تا الگوهایی از مرحله بندی تاریخ توسعه ممالک به دست دهند ، اما تنها عقاید مارکس صریحاً بر روستو تاثیر گذارد . تا جایی که در حقیقت وی وادار شد تا تحلیلهای خود را به صورت طریقه دیگری در مقابل روش مارکس در نگرش به تئوری تاریخ مدرن کشورها ارائه کند . از این رو ، روش برخورد روستو را با مسائل تاریخی مدرن « یک اعلامیه غیر کمونیست » نام گذارده اند . همان گونه که مارکس مراحل تکاملی تاریخ جوامع بشری را به مراحل فئودالیسم ، سرمایه داری بورژوازی ، سوسیالیسم و کمونیسم تقسیم بندی کرده است ؛ روستو نیز سیر تکامل جوامع سرمایه داری را به پنج مرحله قسمت نموده است ( هدایتی و یاسری ، 1368: 72 ) .
در اینجا به این موضوع باید توجه داشت که مارکس از توسعه اقتصادی و اجتماعی – آن هم بطور صریح – ذکری به میان نیاورده است . زیرا در زمان وی توسعه به معنای امروزی آن مطرح نبوده است . اما چون او سیر تحولی جوامع بشری را یک سیر تکاملی می داند ، و تکامل نیز به گونه ای توسعه را تداعی می کند ، این چنین نتیجه می شود که برداشت مارکس از سیر تکامل جوامع بشری و ارائه آن به این شکل ، از اندیشیدن مارکس به توسعه حکایت دارد ( همان منبع : 73 و 72 ) .
والت روستو را مارکس نظام سرمایه داری می خوانند . برای ریشه یابی این نام گذاری می توان از مطالعات پرفسور جرالد می یر کمک گرفت . او معتقد است که می توان وجوه تشابه بین تحلیلهای روستو و زنجیرۀ تحول تاریخی مارکس تشخیص داد :
1 – هر دو شجاعانه کوشیده اند تاسیر تکاملی تدریجی جوامع را به ویژه از دیدگاه اقتصادی به دست دهند و تاریخ جوامع را مرحله بندی نمایند .
2 – هردو می کوشند تا مسائل را کشف کنند و پی آمدهای آنها را برای ایجاد ساختار ترکیبی جوامع مشخص نمایند . مارکس گرایش را به سوی ایجاد جامعه کمونیستی می بیند ، در حالی که روستو سیر تکامل جوامع را به سوی تحکیم سرمایه داری ، مشاهده می کند .
3 – هر دو تشخیص می دهند که تغییرات اقتصادی ، دارای پیامدهای اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی است ( همان منبع : 73 ) .
با این حال اختلافهای اساسی بین روستو و مارکس وجود دارد . مسائل اصلی مارکسیسم ، یعنی تضاد طبقاتی ، استثمار و فشارهای ذاتی مربوط به فرآیند سرمایه داری ، جایی در تحلیلهای روستور ندارند . روستو مسائل پیچیدۀ رفتار بشری را صرفاً به بعد اقتصاد محدود نمی کند . بلکه او برخلاف مارکس تشخیص می دهد که بسیاری از تغییرات اقتصادی حاصل انگیزه های غیر اقتصادی بشر است . روستو رفتار بشر را تنها در " به حداکثر رساندن نفع خود " محدود نمی بیند . بلکه وی رفتار خالص بشر را به صورت برقراری تساوی بین هدفهای مختلف بشری که اغلب متضاد هستند با دامنۀ وسیع انتخابهایی که بشر پیش روی خود دارد ، در نظر می گیرد . روستو در این زمینه اصرار می کند که : " اگرچه مرحله بندی رشد از نظر او طریقه ای اقتصادی برای نگرش به کل جوامع است ، اما این مسئله به هیچ وجه به آن معنا نیست که دنیای سیاستها ، سازمانهای اجتماعی و فرهنگی صرفاً ساختارهایی فراتر از اقتصاد هستند و منحصراً از اقتصاد پدید می آیند . "
بینش فکری روستو :
روستو کوشیده است تا ترتیب زنجیره ای مراحل تاریخ اقتصادی به دست دهد . در نظر روستو هر کشوری که این مراحل را با موفقیت گذرانده باشد به توسعه دست یافته است و برعکس کشورهای کشورهای عقب مانده نیز ناچار هستند تا با گذر از این مراحل خود را به مرحله توسعه برسانند . پس از نظر کسانی همچون روستو گذشتن یا نگذشتن از مراحل خاص ، علت توسعه یافتگی یا علت عقب ماندگی محسوب می شود .
اساس بحث درباره فرضیه خیز گزارشی بود که والت روستو در کنفرانسی تحت نظر « انجمن اقتصادی بین المللی » در شهر کنستانس به تاریخ سپتامبر 1960 ارائه داد . سپس او در کتاب مشهورش « مراحل رشد اقتصادی » قبل از هر مسئله نظر خود را درباره رشد ، توسعه و علت آن مشخص می کند . او می نویسد : " این کتاب نمایشگر راه یک مورخ اقتصادی برای تعمیم مسیر حرکت تاریخ مدرن است . شکل این تعمیم به صورت ارائه مراحل رشد می باشد . من کم کم به این عقیده رسیده ام که کاملاً ممکن است و یا برای منظورهای خاص و محدود ، گاهی حتی لازم است تاریخ اقتصادی و گاهی هم تاریخ بعضی از نواحی را به مراحل مختلف تقسیم بندی کنیم . نتیجه این کار آن است که هم یک تئوری درباره رشد اقتصادی به دست می آوریم و هم یک تئوری کلی تر درباره تاریخ مدرن بطور کلی عایدمان می شود " (جیروند ،1368 :72) .
افکار و نظریات عمده :
روستو معتقد است که رشد و توسعه اقتصادی وی صرفاً دارای جنبه اقتصادی نیست ، بلکه حاصل تحولات اجتماعی است . از اینرو مسئله رشد و توسعه اقتصادی جوامع در بلند مدت قابل بررسی و قابل دستیابی است . او بر این اعتقاد است که تحولات اقتصادی یک جامعه متاثر از شش گرایش اجتماعی زیر است :
1 – گرایش به توسعه علوم اساسی
2 – گرایش به کاربرد علوم به منظور اهداف اقتصادی
3 – گرایش به قبول ابداعات
4 – گرایش به جستجو و دستیابی به پیشرفتهای مادی
5 – گرایش به مصرف
6 – گرایش به بچه دار شدن ، است .
این گرایشها حتی در کوتاه مدت مستقل از سطح درآمد می باشند و تغییرات آنها به روابط پیچیده اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی جامعه بستگی دارد . روستو تاکید خاصی بر نوگرایی در زمینه های فرهنگی و فنی دارد .
با توجه به اینکه روستو مسائل رشد و توسعه اقتصادی در کوتاه مدت و صرفاً در چارچوب جنبه های اقتصادی قابل توجیه نمی داند ، جریان توسعه اقتصادی را از دیدگاه تاریخی در قالب پنج مرحله بررسی کرده است . بعبارتی روستو برای توسعه اقتصادی 5 مرحله را تشخیص داده است . او معتقد است که هریک از کشورهای جهان در یکی از مراحل رشد اقتصادی قرار گرفته اند و یا در روند خود باید از این مراحل گذر کنند ( موسوی جهرمی ، 1385 : 85 ) .
پنج مرحله اقتصادی روستو عبارتند از :
1 – مرحله جامعه سنتی
2 – مرحله ماقبل خیز ( مرحله مقدماتی )
3 – مرحله خیز ( جهش اقتصادی )
4 – مرحله بلوغ اقتصادی
5 – مرحله مصرف انبوه
مرحله اول – جامعه سنتی
به نظر روستو مشخصه بارز چنین جامعه ایی این است که در آرامشی عاری از حرکت بسر می برد . سکون وایستایی خصیصه اصلی این جوامع است . بازدهی تولید و تولید سرانه در این جوامع در حد بسیار پایینی است و تولید در قالب یک اقتصاد معیشتی و خود مصرفی صورت می گیرد . کشاورزی رایج ترین فعالیت و مهمترین منبع تامین درآمد برای مردم و دولت است .
در اینجا باید متذکر شد که اغلب هزینه های دولت نیز غیر مولد می باشد و سرمایه گذاری صورت نمی گیرد . تجارت در سطح محدود و ابتدایی انجام می گیرد . بازرگانی بین المللی و آگاهی از علوم و تکنولوژی در حد بسیار پایین و محدود است و به دلیل ضعف حکومت مرکزی اعمال قدرت توسط حکومتهای محلی و یا در چارچوب سیستم خانخانی و فئودالی صورت می گیرد . روابط خانوادگی و عشیرتی در ساختار اجتماعی دارای نقش غالب هستند .
مرحله دوم – مرحله ماقبل خیز ( مرحله مقدماتی )
دومین مرحله رشد مرحله مقدماتی است که جامعه در حال انتقال از جامعه سنتی به جامعه نوین است . به نظر روستو ، در این دوران با توجه به اینکه قرون وسطی ( قرن چهارم تا سیزدهم میلادی در اروپا ) پایان یافته ، سرزمینهای جدید کشف شده و همچنین طرز تفکر جدید علمی و علوم جدید در حال تکامل است ، شرایط فراهم است و جامعه وارد مرحله تازه ای می شود . در مرحله ماقبل خیز در جامعه تحولاتی آهسته بویژه در طرز تفکر مردم و سازمانها جریان می یابد . به این معنا که طرز تفکر سنتی کم کم جای خود را به طرز تفکر علمی می دهد . در اثر این دگرگونیها به نتایجی زیر هرچند کوچک و تدریجی دست می یابد :
1 – تحرک اجتماعی ، حرفه ای و جغرافیایی
2 – تحول تدریجی در تولید بخشهای کشاورزی و صنعتی
3 – شکل گیری بنگاههای صنعتی در قالب و چارچوب جدید
4 – گسترش تجارت
5 – رشد آموزش متناسب با نیازهای صنعتی و اقتصادی
6 – گسترش امکانات حمل و نقل و ارتباطات
7 – انجام سرمایه گذاریهای زیربنایی
اروپا در اواخر قرن هفدهم و اوایل قرن هجدهم با شناخت و پیشرفت علوم و فنون و کاربرد آن در کشاورزی و صنعت و نیز گسترش بازارها و رقابت وارد این مرحله شد ( همان منبع : 86 ) .
مرحله سوم – مرحله خیز ( جهش اقتصادی )
در مرحله سوم ، گوئی جامعه خیز برمی دارد و به واسطه آن جهش اقتصادی صورت می گیرد . مرحله خیز به مانند نقطۀ عطف مراحل رشد و توسعه عنوان شده از سوی روستو است ، در این مرحله جامعه از تفکرات سنتی ، روند و شرایط گذشته خود جدا می شود و در مسیر جدیدی قدم می گذارد . در مسیری که توأم با نوآوریها و پیشرفتهای فنی و تکنولوژیکی است و در آن مسیر راه رشد مداوم و سریع هموار می شود . به عبارت دیگر اقتصاد بسته به اقتصاد باز تبدیل می شود .
از نظر روستو در خلال مرحله خیز موارد زیر رخ می دهد :
1 – بجای مالکیت زمین و ابزار تولید ، مالکیت صنایع مطرح می شود .
2 – اقتصاد صنعتی به اقتصاد کشاورزی غلبه می کند .
3 – نرخ پس انداز و سرمایه گذاری افزایش می یابد .
4 – صنایع جدید گسترش می یابد و بر تعداد صاحبان صنایع و سرمایه افزوده می شود .
5 – انتقال تکنولوژی به بخش کشاورزی صورت می گیرد و کشاورزی از شکل معیشتی به کشاورزی تجاری دگرگون می شود .
6 – تغییرات اساسی در روش تولید ایجاد می شود .
7 – قدرت سیاسی در دست گروهی متمرکز می شود که بالاترین الویت را به نوسازی جامعه می دهد .
8 – درآمد صاحبان سرمایه و صنایع افزایش و درآمد مالکین زمین کاهش می یابد .
9 – جامعه با محیط و اقتصادهای خارج ارتباط پیدا می کند و در اثر این ارتباط تجارت بین المللی شکل می گیرد .
روستو بر این عقیده است که بعضی از بخشهای اقتصادی انتقال از مرحله ماقبل جهش را به مرحله جهش ممکن می سازند . به این بخشها ، بخشهای پیشتاز یا پیشرو می گویند . دستیابی در رشد سریع در گرو همین بخشهای پیشرو است که تکنیکهای صنعتی مدرن در آنها به کار گرفته می شود . از لحاظ تاریخی بخشهای پیشرو متنوع و متفاوت بوده اند در انگلستان صنایع منسوجات پنبه ای ، در آمریکا ، فرانسه ، آلمان ، کانادا و روسیه راه آهن ، در سوئد صنایع چوب بری جدید و راه آهن صنایع پیشرو بوده اند ( همان منبع : 87 ) .
روستو خصوصیاتی را بشرح زیر برای بخشهای پیشرو ذکر کرده است :
1 – رشد تقاضای انها از سایر بخشهای دیگر بیشتر است .
2 – این بخشها از طریق رابطه داده و ستاده موجبات گسترش محصولات سایر بخشها را نیز فراهم می کنند .
رشد سریع اقتصادی بخشهای پیشتاز بستگی به چهار شرط دارد :
1 – باید تقاضاهای موثر برای فرآورده های آن افزایش یابد حتی به قیمت کاهش مصرف دیگر محصولات
2 – وجود سرمایه کافی در مراحل اولیه
3 – شناساندن محصولات بخش پیشتاز به سایر بخشهای اقتصادی تا بتوانیم سایر بخشهای اقتصادی را نیز همزمان با بخش پیشتاز توسعه دهیم .
4 – همراه با گسترش ظرفیت باید یک تابع تولیدی برای این بخشها در نظر گرفته شود .
اما روستو برای وقوع مرحله خیز پیش شرطهایی را لازم و ضروری می داند که عبارتند از :
1 ) افزایش نرخ سرمایه گذاری به بیش از ده درصد درآمد ملی یا تولید ناخالص ملی
2 ) بهبود زیربنای اقتصادی و رشد سریع یک یا چند بخش اساسی و کلیدی جامعه ( به عبارت دیگر توسعه بخش یا بخشهای پیشتاز )
3 ) ایجاد شرایط ، نهادها و سازمانهای لازم و همچنین ایجاد فضای سیاسی – اجتماعی لازم برای توسعه بخشهای کلیدی و مدرن اقتصاد . و یا بطور کلی می توان سومین شرط ضروری برای جهش را در وجود چارچوب فرهنگی مناسب و لازم برای گسترش و تشویق بخشهای مدرن اقتصاد بیان کرد ( همان منبع : 88 ) .
بهرحال به نظر روستو تاریخ وقوع مراحل خیز برخی از کشورها به صورت زیر بوده است :
انگلستان 1783-1802 ژاپن 1878-1900
فرانسه 1860-1830 شوروی 1890-1914
بلژیک 1883-1860 کانادا 1896-1914
ایالات متحده آمریکا 1843-1860 هندوستان 1948 تاکنون
آلمان 1850-1873 چین 1952 تاکنون
سوئد 1868-1890
مرحله خیز و جهش بسیار کوتاه است . سرمایه گذاری در این مرحله باید حداقل افزون بر ده درصد درآمد ملی افزایش یابد تا درآمد سرانه برای تضمین سطح پس انداز و سرمایه گذاری در آینده کافی باشد . تامین منابع مالی از سهم محصولات کشاورزی و سرمایه گذاری داوطلبانۀ مالکان و سرمایه داران از اجاره بها در بازرگانی و صنعت تامین می شود . از نظر روستو ، مرحلۀ جهش بسیار اساسی است : " طی این دوره میزان سرمایه گذاری چنان افزایش می یابد که تولید سرانۀ واقعی نیز فزونی می گیرد و این افزایش اولیه ، تحولات عمیقی در فنون تولید و جریان کسب درآمد ایجاد می کند که حجم جدید سرمایه گذاری را تداوم می بخشد و بدین ترتیب روند افزایش تولید سرانۀ واقعی دائمی می شود ...... بنابراین جهش اقتصادی ، مستلزم آمادگی جامعه برای واکنش فعال در برابر امکانات جدید برای فعالیتهای تولید است و احتمالاً نیازمند تحولات نهادی ، سیاسی و اجتماعی است ؛ تحولاتی که افزایش اولیۀ میزان سرمایه گذاری را تداوم ببخشند و منجر به پذیرش و جذب ابتکارات نوین شوند . ( آزاد ارمکی ، 1386 : 46 )
مرحله چهارم – مرحله بلوغ اقتصادی
پس از طی مرحله جهش اقتصادی ، جامعه به سوی بلوغ اقتصادی حرکت می کند . قبل از هر چیز یادآور می شویم که سطح بالای درآمد سرانه و کاربرد تکنولوژیها و پیشرفتهای فنی جدید در اکثر فعالیتهای اقتصادی ، بعنوان ویزگیهای اصلی مرحله بلوغ اقتصادی مطرح است ( موسوی جهرمی ، 1385 : 89 ) .
در مرحله بلوغ جامعه به شناخت فنی جدید دست یافته است . توسعۀ صنعت فولاد نماد اصلی این دوره است . تغییرات ساختاری در جامعه مانند تغییرات در توزیع نیروی کار ، رشد جمعیت شهری ، افزایش در نسبت کارگران یقه سفید و تغییر در مسیر رهبری صنعتی از کارآفرین تا مدیران صورت گرفته است . در این مرحله در حوزه سیاسی نیز اتفاقات عمده ای صورت می گیرد ( آزاد ارمکی ، 1386 : 46 و 47 ) .
در طی مرحله بلوغ اقتصادی که عمدتاً مرحله طولانی است و می بایست با تداوم رشد توأم باشد ، مواردی چون موارد زیر رخ می دهد :
1 – دامنه فعالیتهای اقتصادی گسترده تر می شود .
2 – پیشرفتهای فنی و تغییرات تکنولوژی و همچنین بهبود کارائی از بخشهای پیشرو به سایر بخشهای اقتصاد منتقل می شود . حتی بخشهای جدیدی به عنوان بخش پیشرو مطرح می گردند .
3 – شهرنشینی و مشارکت زنان در فعالیتهای اقتصادی گسترش می یابد ، به همین سبب شیوه زندگی اکثر افراد جامعه تغییر می کند .
4 – تعداد شاغلین در بخش خدمات افزایش می یابد .
5 – تعداد کارگران ماهر و نیمه ماهر افزایش می یابد .
6 – در جامعه پیشرفتهای فنی و تکنولوژیکی ، در جهت تکامل و پیچیده تر شدن گام برمی دارند .
7 – امکان انباشت سرمایه به سرعت افزایش می یابد ( موسوی جهرمی ، 1385 : 89 ) .
مرحله پنجم – مرحله مصرف انبوه
پس از مرحله بلوغ اقتصادی ، در عین حال که سرعت رشد حفظ می شود ، اقتصاد وارد مرحله مصرف انبوه می شود . در این مرحله درآمد سرانه در سطحی قرار می گیرد که امکان دستیابی به سطح رفاه اقتصادی بالاتر در مقایسه با مراحل قبلی بوجود می آید . به عبارت دیگر در این مرحله می توان منابع را علاوه بر رفع نیازهای اساسی مانند خوراک و پوشاک و مسکن ، به سایر کالاها و خدمات مصرفی مانند کالاهای مصرفی بادوام ، آموزش و بهداشت تخصیص داد . بطورکلی در این مرحله گرایش زیادی برای مصرف کالاهای بادوام مانند مسکن شخصی و مناسب تر ، اتومبیل شخصی ، یخچال ، تلویزیون و ...... و همچنین برای مصرف خدمات رفاهی شامل آموزش و بهداشت ، بوجود می آید . در این مرحله تامین رفاه اجتماعی مدنظر قرار می گیرد . از اینرو در مرحله مصرف انبوه تولید کالاهای اشاره شده رونق می یابد . و دولتها نیز بیشتر به طرح و اجرای برنامه هایی می پردازند که باعث افزایش رفاه اجتماعی شوند ( همان منبع : 89 ) .
پس از مطالعه تئوری مرحله ای روستو ممکن است به ذهن خطور کند که در جایی این رشد متوقف می شود ، بویژه آنکه ممکن است احساس شود مرحله مصرف انبوه یک مرحله ایستا است در حالیکه چنین نیست . زیرا که در مرحله مصرف انبوه بهرحال تولید تداوم دارد و به علاوه پیشرفتهای فنی چشمگیری می تواند سبب پیدایش مسیر رشد جدید و در سطح بالاتری گردند . البته باید متذکر شد که تئوری مرحله ای روستو حاصل ارائه نظرات وی است و بطور مطلق قابل پذیرش نیست ، به همین دلیل نیز یکی از بحث انگیزترین تئوریها است ( همان منبع : 90 ) .
نقد نظریه والت روستو :
به عقیده بنجامین هیگینز : همکاران روستو احترامی برای او قائل شده اند که تاکنون در مورد اقتصاددانهای معدودی این کار صورت گرفته است ، یعنی بیش از انچه خودش نوشته است دربارۀ او مقاله و کتاب نوشته اند . پس ، دست کم از این حیث ، نویسنده اعلامیه غیر کمونیستی ( روستو ) به نویسنده اعلامیه کمونیستی ( مارکس ) شباهت دارد .
در همین زمینه پرفسور هنری روزوفسکی طی مقاله ای این سوال را مطرح می کند که : دربارۀ نظریه " خیز " روستو چه فکر می کنید ؟ اگرچه او پاسخ دهندگان به این سوال را به چهار گروه تقسیم می کند ، اما تنها می توان سه گروه را در این زمینه مشخص کرد : یکم ، کسانی نظیر سیمون کوزنتز ، رابرت سولو و مارشوفسکی که به مخالفت با نظریه خیز می پردازند و می گویند که این نظریه را نمی پسندند . دوم ، افرادی از قبیل هوفمن و لیبنشتاین می باشند که نظر روستو را بطور مثبت تایید می کنند . سوم ، کسانی مانند فیشر و کوتنر که به عقیدۀ خود ، چندان به این نظریه توجه نکرده اند . پس منتقدان نظر روستو که در شمار گروه اول قرار دارند ، انتقادات از نظریه وی را از سه جنبه به شرح زیر مطرح کرده اند :
1 – انتقاد از کل نگرش روستو
2 – انتقاد صرفاً یک یا چند مرحلۀ مورد نظر روستو
3 – انتقاد از مسایلی که حقایق را مورد تردید قرار می دهند .
از جمله کسانی که به کل نگرش روستو ایراد گرفته اند ، هنری روزوفسکی می باشد . او می گوید لااقل دو نظریه در بیان روستو مستتر است ، یکی شرح کلی روند تکامل تاریخی جوامع و دیگری شرح " خیز " و مشخص کردن این مرحله می باشد . اما به عقیده روزوفسکی به جای یک الگوی قابل فهم ، مسئله ای کاملاً به همریخته به دست می آید . سیمون کوزنتز که به مخالفت از نظرات روستو در کنفرانس کنستانس پرداخت می گوید : اگر فرق اساسی بین رشد نوین و رشد کهن شناخته شود ، و اگر فزایندگی را به عنوان تعریف انتخاب کنیم ، در آن صورت تقسیم رشد به مراحل مختلف آسان خواهد بود .... پس چون رشد اقتصادی نوین بنا به فرض ریشه هایی در گذشته دارد مرحلۀ اقتصادی غیر نوین و مرحله آمادگی برای پیشرفت اقتصادی تعیین شده است . اما می توانیم مرحله آمادگی را نیز به چند فاز تقسیم کنیم . مثل مرحله اولیه آمادگی ، مرحله میانه آمادگی و مرحله پایانی آمادگی . به همین ترتیب چون طبق تعریف ارائه شده ، رشد اقتصادی نوین تنها ظرف چند سال به دست نمی آید ، پس می توان آن را به دوره کودکی و ظهور ، دوره میانه ، دوره بلوغ ( مانند یک موجود زنده ) و دوره پس از بلوغ و غیره تقسیم بندی کنیم . از محتوای کلام کوزنتز چنین درک می شود که او تقسیم بندی روستو و کل نگرش وی را به سیرتکامل تاریخی جوامع صنعتی به باد انتقاد گرفته است . اما کوزنتز تنها به این کار بسنده نمی کند . او به مراحلی که روستو از یکدیگر تفکیک کرده است نیز ایراد می گیرد . ( جیروند ، 1368 : 78 )
کوزنتز می گوید ، مراحلی که روستو ذکر کرده ، بسیار تیره و مبهم هستند . زیرا در تقسیم رشد به مراحل مختلف ، باید به شرایطی خاص و مشخص کننده توجه داشت : هر مرحله ای باید خصایصی معین و قابل آزمایش داشته باشد که خاص آن مرحله باشد ، پس باید ویژگیهای هر مرحله را بتوان از ویزگیهای دیگر مراحل تفکیک کرد . علاوه بر آن باید که تعیین رابطۀ متقابل مراحل مختلف نیز امکان پذیر باشد . در حالی که هیچ یک از این مسائل به طور دقیق در مرحله بندی روستو به چشم نمی خورد . زیرا بسیاری از خصوصیاتی را که روستو برای مرحلۀ خیز ذکر می کند در مرحلۀ ماقبل آن نیز وجود دارد . مثلاً در نظر روستو جوهر و مشخصۀ مرحله انتقالی را می توان به طور منطقی و معقول افزایش نرخ سرمایه گذاری در سطحی دانست که این نرخ بتواند به طور منظم ، به طور اساسی و به طور محسوس نرخ افزایش جمعیت را پشت سر گذارد . در حالی که در نظر کوزنتز " آدم تعجب می کند که آیا سه مشخصه عنوان شده برای مرحله انتقالی در مرحله خیز یافت نمی شود و یا آیا مشخصه های بیان شده برای مرحله خیز ، در مرحلۀ شرایط اولیه خیز یافت نمی شود و یا آیا مشخصه های بیان شده برای مرحله خیز در مرحله شرایط اولیه برای خیز پدیدار نمی شوند . " از اینها گذشته تفاوت مرحله خیز با مرحله در راه بلوغ چیست ؟ اگر نمی توان مراحل مختلف را از یکدیگر تمیز داد ، پس مرحله بندی چه معنایی دارد ؟ کوزنتز ، استدلال می کند که آنچه روستو به خیز نسبت می دهد ، قبلاً و در مرحله شرایط لازم برای خیز اتفاق افتاده است . یا در جای دیگری کوزنتز اضافه می کند که ، وقتی برای مشخص کردن مرحلۀ خیز و تنظیم خصوصیات متمایز آن وضع روشنی وجود نداشته باشد و تنها وجه تمایز این مرحله ، سطح آماری نرخ سرمایه گذاری مولد باشد ، دیگر دلیل قانع کننده ای که با استناد به آن بتوان نظریۀ روستو را درباره رابطه تحلیلی بین مرحله خیز و مراحل قبل . بعد آن توجیه نمود ، وجود ندارد .
از دیگر انتقادات وارد شده به نظریه روستو ، ایراد به نگرش وی می باشد . در این خصوص برخی بر این عقیده اند که ، از ذهن افردای که به تبیین مراحل توسعه تکیه می کنند ، توسعه نیافتگی مرحله ای طبیعی و اجتناب ناپذیر در سیر تکاملی جوامع تلقی می شود . پس این نظریه با سایر نظریه ها دو فرق اساسی دارد :
الف : اینکه وجود یا عدم وجود یک مرحله شرط لازم برای توسعه یافتگی یا توسعه نیافتگی است .
ب : در این نظریه عوامل بازدارنده رشد و توسعه نادیده گرفته می شوند .
به عبارت دیگر ، در نظریه خیز روستو کشورهای صنعتی غربی به عنوان جوامع آرمانی و ایده آل تلقی می شوند . و او ترکیبی از نظامهای مختلف اقتصادی – اجتماعی را به دست می دهد و به مطالعه تغییرات حاصله در گرایشهای جامعه مثل گرایش به پیشرفت علم و کاربرد علم ، گرایش به مصرف ، گرایش به داشتن یا نداشتن فرزند و غیره می پردازد . از این جهت روستو بر اهمیت عوامل اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی و آثار آنها بر توسعه و به ویژه تحقق مرحله خیز تاکید بسیار می کند ، اما نمی تواند مشخص کند که چگونه بر چه اساس و تحت تاثیر چه نیرویی این تغییرات در گرایشها و یا دگرگونی در ساخت اجتماعی ، سیاسی ، فرهنگی و نهادی جامعه پدید می آیند . ایراد دیگری که به کار روستو وارد می شود ، این است که نظریه او از حیث متدولوژیکی نیز با اشتباه همراه است . به این ترتیب که وی برای ارائه سیر تکامل تاریخی جوامع به مقایسه جوامعی می پردازدکه از نظر مکانی در کنار یکدیگر قرار دارند . اما آنها را بر حسب زمان طبقه بندی می کند . و نتیجه کار خود را به صورت لزوم سیر تکاملی تمامی جوامع برای کسب توسعه تعمیم می دهد . روستو در همین اشتباه متدولوژیکی خود اشتباه دیگری را نیز مرتکب می شود . او به هیچ وجه به روابط متقابل بین کشورها و تاثیر این روابط بر تحقق مراحل مختلف توسعه توجه نمی کند . از این رو ، نه تنها تاثیر ممالک توسعه نیافته در فرایند تکامل تاریخی جوامع پیشرفته نادیده گرفته می شود ، بلکه حتی وضع موجود کشورهای عقب مانده و یا در حال توسعه ، با وضع کشورهای صنعتی پیشرفته در مراحل اولیه توسعه یکسان تلقی می شود . حال آنکه می دانیم چنین نیست ( همان منبع : 79 ) .
منابع :
جرالد ام . مایر ، دادلی سیرز ، پیشگامان توسعه ، ترجمه ی علی اصغر هدایتی و علی یاسری ، انتشارات سمت ، تهران ، 1368
جیروند ، عبدالله ، توسعه اقتصادی ، انتشارات مولوی ، تهران ، 1368
ریتزر ، جورج ، نظریه ی جامعه شناسی در دوران معاصر ، ترجمه ی محسن ثلاثی انتشارات علمی ، تهران ، 1374
صنعتی ، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی ، شماره 43 ، بهار 1378
موسوی جهرمی ، یگانه ، توسعه اقتصادی و برنامه ریزی ، انتشارات دانشگاه پیام نور ، تهران ، 1379
نقیب زاده ، احمد ، مقاله ی بررسی تأثیر تحولات اقتصادی- اجتماعی بر زندگی حزبی در جوامع پیشرفته
هانت ، دایانا ، نظریات اقتصاد توسعه ، ترجمه ی غلامرضا آزاد ارمکی ، نشر نی ، تهران ، 1376